دانلود تحقیق درمورد مولوی بلخی و سـایه هما
با دانلود تحقیق در مورد مولوی بلخی و سـایه هما در خدمت شما عزیزان هستیم.این تحقیق مولوی بلخی و سـایه هما را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود تحقیق مولوی بلخی و سـایه هما ادامه مطالب را بخوانید.
نام فایل:تحقیق در مورد مولوی بلخی و سـایه هما
فرمت فایل:word و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل:396 صفحه
قسمتی از فایل:
کعبه چو آمد ، سوی من، جانبِ کعبه نروم
ماه من آمد به زمین ، قاصدِ کیوان نشوم
گفتم : صنم ِ مه رو : گهگاه مرا می جو
کز درد به خون دل ، رخساره همی شویم
گفتا : که ترا جُستم ، درخانه نبودی تو !
یارب ! که چنین بهتان ، میگوید در رویم
آیا « آمدن ماه به زمین » ، افسانه است یا واقعیت ؟ آیا آمدن کعبه، بسوی انسان ، افسانه است یا واقعیت ؟ آیا کعبه ، که نماد مفهوم «غایت ومراد » است ، میتواند « درونسو» شود، وخود ِ انسان ، گرانیگاه غایت ( غایت به خودی خود ) ، و به سخنی دیگر، کعبه ِ خود گردد، وبه گِرد خودش برقصد وطواف کند ؟
هرکه به گرد ِ« دل» ، آرد ، طواف
« جان جهانی» شود ودلربا
زانک تنش ، خاکی و، دل، آتشی است
میل ، سوی جنس بود ، جنس را
درُهزوارش ، دل ، « ریم من » نامیده میشود، که به معنای « مینو یا مان ِ نی » است که همان « ریم ژدا» باشد . ریم ژدا ( نام نخستین روزماه درسغدی وخوارزمی، بنا برابوریحان بیرونی درآثارالباقیه ) ، نام خرّم یا سیمرغ است . پس دل ، اینهمانی با سیمرغ یا « جان جهان ویا جانان » دارد . درفرهنگ ایران ، د ل وجگـر( که اینهمانی با سیمرغ و بهمن دارند ) چون میان وجود انسان شمرده میشدند ، سرچشمه اندیشیدن بودند . این « دل وجگر، یا هما و بهمن » است که « کعبه حقیقی » است، و باید به گرد آن طواف کرد . به اصطلاح ما ، این« ژرفای آفریننده خود» انسان است که باید میزان همه چیز قرارگیرد ، چون « جان جهان» است .
« کعبه » ، درعربی، به « بند نی » گفته میشود ، چون « بند نی » ، « جایگاه نو زائی و نو آفرینی» شمرده میشده است . نام دیگر این « جایگاه نو شوی ونو آفرینی ، « قـاف = کاو( کاب وکعب)= کاوه = کهف » بوده است . سیمرغ یا هما، درکوه قاف است ، یعنی هرجا که سیمرغ فرود میآید ، ویا به عبارتی دیگر، سایه میافکند ، سرچشمه آفرینندگی میشود .آیا خدائی ، که صنم ماهرو(سیمرغ یا صنم با ماه ، اینهمانی دارد) خوانده میشد، و نام دیگرش « سین و سن وسیمرغ و ُهما » بوده است، آمده است تا مارا درخودی ِخودمان ، درکعبه که بُن ِ آفریننده ما باشد ، بـجـویـد، ودرست ما در« خانه خود » ، « درآنجا که اصالت داریم و سرچشمه آفریننده ایم » ، نبوده ایم ؟ چرا « آمدن ماه به زمین » ، چرا « کوه قـاف » ، چرا ، « هما و سایه ای که برانسان و برزمین، میاندازد » ، افسانه شده اند؟ چرا دیگر، کاوه ، برضد آزارندگان زندگی وخرد ، برنمیخیزد؟
همیشه یک حقیقت نیرومند وخطرناک است که افسانه ساخته میشود . هنگامی یک حقیقت، خطرناک شد ، آنگاه است که به افسانه و روءیا و سایه و مجازو تشبیه ، کاسته میشود ، تا کسی آن حقیقت را ، جد نگیرد، و آن را خوار وبی ارزش وبی اعتبار بشناسد وازآن رو برگرداند .
« خود، میزان شدن » که اصل روشنگریست و « خود ، کعبه شدن » ، که اصل دین است ، هم برضد هرگونه حکومتی است ، وهم برضد هرگونه دینی است ، وطبعا همه حکومات و همه سازمانهای دینی ، برضد چنین حقیقتی میجنگند تا آن را بدنیای افسانه ها وخرافات تبعید کنند. افسانه سازی حقیقت ، یک روند متداول و رایج درتاریخ تحولات انسانیست . آمدن ماه به زمین ، یا « سایه انداختن هما برانسان » ، داستان ِ « اینهمانی یافتن خدا با انسان وبا گیتی » ، بیان ِ « اینهمانی یافتن بُن آفریننده جهان، با انسان » ، داستان « جفت شدن انسان ، با بُن ِ خودجوشش » بوده است ، که برای قدرتمندان وقدرت خواهان سیاسی و دینی و اقتصادی ، بزرگترین خطر بوده است ، و هنوزهم برای آنها خطرناکست ، و نمیخواهند که « آنچه روزگاری با هزار ترفند و حیله ، به گستره افسانه ها و خرافات و بُت پرستی وحکایات کودکانه و بدوی » تبعید شده ، ازسر،« حقیقت » شناخته شود ، وازسر، دراجتماع ، « ارج و اعتبار» پیداکند .
این جفت شدن انسان با بُن ِ خودجوشش ، این مالیدن سیمرغ ، پرش را برسر انسان ، این فرود آمدن ماه به زمین ، این بازآمدن کعبه از غربت درخارج ، به وطن ِ اصلیش در درون انسان ، این « سایه افکندن هما برتارک سرانسان » است که انسان را لبریزو سرشار، و به عبارت مولوی ، مسـت میکند . « مستی » ، پرولبریزشدن ازجوشش بُن ، و فراریختن از« تنگی خودی » است، که قدرتهای دینی و سیاسی درما جعل کرده اند ، و « گذشتن ازآن را» نه تنها « گناه» ، بلکه «محال» ساخته اند .
چون مست نیستم ، نمکی نیست درسخن
زیرا ، تکلـّف است و ادیـبـی و اجتـهـاد
( هنگامی سخن ، نمک ومزه ومعنا دارد، که بی تکلف و ادیبی و اجتهاد، باشد. به عبارت دیگر، فقط ازبُن ِخود، جوشیده باشد)
اما دهان مست ، چو زنبور خانه است( شان=کندو)
زنبور ، جوش کرد ، به هرسوی ، بی مراد
زنبورهای مست و خراب از دهان ِ شهد
با نوش و نیش خود ، شده پرّ ان میان باد
یعنی که ما ، زخانه شش گوشه ، رَسـته ایم
زان خسروی که شربت شیرین به نحل( زنبور) داد
درشاهنامه ، این فرود آمدن سیمرغ به زمین، و « مالیدن پرخود برسرو تارک سر انسان » ، ویا « ایستادن سیمرغ برسرانسان » ویا « دادن پرخود به انسان » ، بیان این فرود آمدن ماه به زمین ، یا جفت شدن انسان با بُنش ( که هما و بهمن است ) میباشد، که برای ما، تبدیل به افسانه و خرافه و خیالبافی و تشبیهات داده شده است . روی گردانیدن ما از افسانه ها، و خوار وبی بها ساختن آنها ، بیان نفرت ما ازحقیقت، و کینه توزی ما با حقیقت است .